ثمین جونمثمین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

وروجک کوهنورد

سخت مشغولیم...

این روزا منو ثمین سخت مشغولیم  ما داریم آماده میشم تا یه مراسم تولد واسه این عشق خدایی مون برگزار کنیم یه روز دیگه مونده تا تولد نازگلکم اما به خاطر دلایلی ازجمله اینکه خاله جونش آخر هفته فقط میتونه بیاد ما مراسمشو قراره آخر هفته برگزار کنیم من اصلا دوس نداشتم تاریخ مراسم با زمان واقعی تولدش فرق کنه اما بعضی وقتا باید تسلیم شرایط شد...   خیلی خوشحاله  شاد شاد ... پابه پای من کمک میکنه وهمش تو فکر تولدشه ومدام میپرسه مامان جووون تولد میخری؟؟؟میگم مگه تولد خریدنی؟میگه آره!!!! میگم چیه تولد میخرم ؟میگه کیک ،کلاه اگه خدا بخواد وهمه چی رو برنامه پیش بره میخوایم قبل از شروع محرم یه تولد...
28 مهر 1393

بازی (32) ساختن آکواریوم با مقوا ومدادپاستیلی ازدامنه بازیهای گروهیمون

مقوا داشتیمو پاستیل و قیچی ... باید رو مقوای آبی که در نقش آکواریوم بود ماهی دست ساز با مقوای قرمز میچسبوندیم... این کار واسه شما یکم زود بود بیشتر من کمکت کردم اما خودتم از نقاشی خودت لذت میبردی و تو تصور خودت آکواریوم ماهی نقاشی میکردی وبرای من توضیح میدادی که چی کشیدی      وتوچسبوندن ماهی ها بخوبی همکاری میکردی...    واما آکواریوممون آماده اس... میریم تا از این هوای بارونی امشب نهایت لذتمون روببریم تاشرح کار جلسه بعدمون خدانگهدار وعید غدیر پیشاپیش به دوستان تبریک،لحظه هاتون پرازشادی ...
20 مهر 1393

بازی(31) شناخت خطوط ودنبال کردن خط چین ها از دامنه بازیهای گروهیمون

سلام وصدسلام اومدیم با شرح حال وشرح کار بعدازظهر امروزمون.... کاربرگ هایی دادن بهمون تقریبا متناسب با سن بچه ها قرارشد که بچه ها خط چینا رو پررنگ کنن وسپس از رو خطوط ببرن      اینجا به ثمین گفتم که بادکنک ها بالا رفتن یه بادکنکم پایین  که دوست داره بره بالا واونم با دقت گوش کرد وبعدا همینارو برام تعریف میکرد واین برای تثبیت مفهوم بالا وپایین تو ذهنش بود  اینجا میپرسید اینا چین؟؟گفتم شکل خط های تو خیابونن بهشون میگن خط راست... اونم این خط  چین رو بنام خط توخیابون میشناسه  اینا رو بنام خط مورب شناخت ...
19 مهر 1393

بازی(30)کار با مقوا چسب حبوبات روی نقاشی از دامنه بازیهای گروهیمون

سلام یه روز دیگه ویه جلسه دیگه اولش بهمون مقوا دادن بعدش چسب وبعدش سفره کار وبعدشکمی حبوبات های رنگارنگ و گفتن یه نقاشی بکشیم رو مقوا وبدیم به دردونه ها تا بچسبونن این حبوبات را روی طرحشون یا هرجور که راحتن  اون کوه بلندشه میگفت مامان کوه بلند بکش گفتم چرا ؟باباجونم رفته این بالا (باباجونش برنامه دوروزه  کوه بینالود رفته ) بعد مثل همیشه ثمین ساخته ویک جوجه         | شنب...
12 مهر 1393

یه جمعه در طبیعت

امروز جمعه ما هم تو این روزای پاییزی قشنگ اومدیم تا برگ ریزون درختا رو ببینیم وقبل از سرد شدن هوا به دامن طبیعت پناه اوردیم تا خاطره ساز لحظه هامون بشه،یه برنامه ناهار با دوستان در طبیعت روستای برف ریز  نازگلک من داره گردو هایی رو که پای درخت افتاده واون پیدا کرده رو واسه دوستش سپهرخان میشکنه البته و صدالبته جای توجه هستش که دخترکم گردو رو روی سنگ میکوبه تا خرد بشه      این سپهرک واین مرد کوچک فارغ ازهر دغدغه خودشو به خاک وکاه سپرده ولذتی رو که ما بزرگترا خیلی وقته به فرامو...
11 مهر 1393

بازی (28)کار کلاژ یا همون ترکیب نقاشی با اشیا

امروز دخترم ازم پرسید  میریم کلاس؟گفتم نه کلاس نداریم ....   نقاشی بریم... کفتم نه جلسه نقاشی گذشت دیگه ... گفت گل بازی بریم ... گفتم تازه اگه کلاس بریم کلاس گل بازیم نیس گفت کلاس چیه؟؟ من چی بگم به این طلا ،معنی کلاژ رو نمیدونست با اوردن یک کاغذ وکمی حبوبات ومداد رنگی سعی کردم بهش منظورمو بفهمونم که گفت مامان درست کن!! ...
8 مهر 1393

ازی(27)رنگ بازی ومهر زدن با رنگ از دامنه بازیهای گروهیمون

توپاییز هزار رنگ ماهم از در دوستی با رنگامون اومدیمو جلسه بازی امروزمون رو با ترکیب رنگا و مهرهای دست ساز مامانا البته بیشتر مامان سپهر شروع کردیم امروز فضای کلاسمون از محیط روباز به آپارتمان آرشیداشون منتقل شد چون هوا روبه سردیه ومامان آرشیداجون لطف کردن وآپارتمانشون جایگاه موقت بازیهای گلدونه ها کردن ازشون بینهایت متشکریم.. روند کلاس با چسباندن مقواها به هم وترکیب رنگها وبرش مهرهها شروع شد هرکدوم از بچه ها با مهراشون به رنگا میزدن واثرش رو مقوا رو میدیدن ثمینک من انگشتش رو تو رنگا میکرد وسپس به مهراش میزد اینجور که مهر تو رنگ نمیرفت طرحش بهتر پیدا بود   &nb...
7 مهر 1393

بازی (25)کاربانخ وقیچی ونی از دامنه بازیهای گروهیمون

آخرین جلسه این دوره بازیهامون تو اولین روزای پاییز هزار رنگمون تو سازمان آتش نشانی تو کار با نی ونخ خلصه شد بازی این شکلی بود که با نی های باریک سفت که قبل ترها برای آبمیوه ها کیسه ای یا همون ساندیس ها استفاده میشد ،بریده شده بودن به اندازه یک سوزن وته نی ها با یک چیز نوک تیز که رو حرارت قرارگرفته سوراخ سوزن رو ایجاد کرده بودیم وازاون نخ کاموا رد کرده وگره میزدیم وبه دست دردونه ها میسپردیم مقداری هم نی آبمیوه تاشو که برش زدنشون براشون سخت نباشه بهشون دایم ویک قیچی تا برش بزنن تو هر اندازه ای که دوس دارن وبعد با اون سوزن دست ساز ریسه درست کنن وهرکی تو خیالش اسم این ریسه رو یه چیزی میذاشت گرچه که همه ریسه ها شکل هم بودن فقط تفاوتش...
3 مهر 1393
1